سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقام عشق

نظر

توفیق رفیق شد به همراه تعدادی از همکاران نهاد نمایندگی مقام‌معظم رهبری در دانشگاه‌ها و در معیت حجت‌الاسلام والمسلمین محمدیان نمایندة معزز معظم‌له در نهاد، روز سه‌شنبه 7 تیرماه 1390(25 رجب‌المرجب 1332 قمری)، در سالروز شهادت حضرت امام موسی‌بن‌جعفر(ع)، در مجلس روضة خصوصی مقام‌‌معظم رهبری شرف حضور یابیم. چون در ابتدا تصور می‌کردم که به روضة عمومی حسینیة امام خمینی(ره) دعوت شده‌ایم، از آنجا که خوف آن را داشتم که علی‌رغم تحمل جور گرمای طاقت‌فرسای تیر‌ماه و حرکت از قم به تهران، آخرالامر نیز به علت ازدحام خیل عظیم مردم ولایی، جایی در صحن حسینیه پیدا نکنیم، حضور یا عدم حضور خود را به نتیجة استخاره سپردم. پس با یکی از آقایانی که معتقد به استخاره‌های او هستم، تماس گرفتم. ایشان پس از استخاره، بدون آنکه بپرسند مورد آن چیست؟ پاسخ داد: «خیلی خوب است. دو بار استخاره گرفتم که هر دو"آیات بهشت" آمد!»؛ پس بی‌تأمل، ثانیه شمار لحظة حرکت شدم؛

جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط

که خارهای مغیلان حریـر می‌آیـد

... آقا رأس ساعت 30/10 وارد اطاق شدند و ضمن نشستن بر صندلی ـ مستقر در ذیل عکس امام خمینی(ره) و روبروی عکس دیگری از آن حضرت که بر دیوار مقابل نصب شده بود و زیر آن، تابلوی حدیثی تأمل برانگیز از امیرالمؤمنین علی(ع) خودنمایی می‌کرد که می‌فرمود: «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاجْلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم؛ کسى که خود را پیشواى مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آن‏که دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، با کردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادب‏آموز خود بیش از آموزگار و ادب‏آموز مردم، شایسته تجلیل است.»(نهج البلاغه، حکمت‌73) ـ رو به حضار، از صدر تا ذیل مجلس را با تحیت و ابراز محبت نواختند. سپس حجت‌الاسلام ماندگاری، پس از کسب اجازه، به مدت 25 دقیقه سخن راند و روضه خواند؛ و پس از وی نیز یکی از مداحان، ذکر مصیبتی در رثای باب الحوائج(ع) نمود؛ و به این ترتیب مجلس روضه با ادعیة پایانی سخنران و آمین حضار و ورود چای، به پایان رسید.

 اما این همه ماجرا نبود؛ بلکه با ورود چای پس از روضه ـ به سبک مجالس سنتی بیوت علما که یک چای به محض نشستن و یک چای پیش از برخاستن، به جالسین می‌دهند ـ فرصتی پیش آمد تا رهبر فرزانه انقلاب، به طور غیر رسمی، چند نکته مهم بیان کنند. معظم‌له رو به سخنران مجلس فرمود:

«امام موسى‌بن‌جعفر(ع) ادعاى تشکیل حکومت داشت؛ و خلفای جور این را مى‌فهمیدند. دعوای آنها با ائمه(ع) و از جمله این امام بزرگوار بر سر علم امام(ع) نبود؛ چرا که خلفا همه به علم ائمه(ع) اقرار داشتند. این نکته باید گفته و تکرار شود. این مسئله اگر تبیین نشود، بقیه حرف‌ها در بارة اهل‌بیت(ع) کامل نیست. کتاب زندگی ائمه(ع) اینگونه کامل می‌شود که ایشان می‌خواستند "حکومت اسلامی" تشکیل دهند. پس مسئله، داعیة خلافت و امامت بود؛ که ائمه(ع) در این راه کشته شدند و موسى‌بن‌جعفر(ع) به زندان رفتند و عاقبت به شهادت رسیدند. اگر از ائمه(ع) نمی‌ترسیدند که ایشان را زندان نمی‌کردند. پس نزاع، نزاع قدرت است؛ البته با ماهیت خاص خود. این باید تبیین شود. اگر چه ائمه(ع) گاه در مقابل خلفا تقیه مى‌کردند. شیعیان ایشان نیز به این معنا توجه داشتند؛ مثلاً وقتى که مى‌خواستند به ظاهر در مورد موسى‌بن‌جعفر(ع) سعایت کنند، تا هارون آنها را به زندان ببرد، آن شخص سعایت کننده چون به حضور هارون رسید، پرسید: «یَا أَمِیرَ‌الْمُؤْمِنِینَ! خَلِیفَتَانِ فِی الْأَرْضِ مُوسَى‌بْنُ‌جَعْفَرٍ بِالْمَدِینَةِ یُجْبَى لَهُ الْخَرَاجُ وَ أَنْتَ بِالْعِرَاقِ یُجْبَى لَکَ الْخَرَاجُ؟»(بحارالانوار، ج 48، ص240)؛ آیا براى دو خلیفه همزمان در یک سرزمین خراج جمع مى‌شود؟! هارون گفت: براى چه کسى غیر از من؟ گفت: مردم خمس مالشان را به مدینه، نزد موسى‌بن‌جعفر می‌فرستند.»

ناگفته نماند مقام معظم رهبری در چند جای دیگر، به مناسبت، توجه همه را معطوف به این فصل مهم و مشبع از کتاب حیات پر برکت اهل‌بیت(ع) کرده و اقدام به رمزگشایی از این فراز حساس تاریخ اسلام نموده و ما را از غفلت در این مورد مهم برحذر داشته است؛ از جمله در دیدار با علما و روحانیون‌ استان‌ لرستان(‌30/5/1370)، و پیش و بیش از آن، در پیام خود به سومین کنگره جهانى حضرت امام رضا(ع) (26/ 07/ 1368) به تفصیل می‌فرماید: «چرا [حضرت امام موسی‌بن‌جعفر(ع)]در گفتگو با هارون که به او خطاب مى‏کند: «خلیفتان یجبى‏ الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز مى‏گشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمه‏اى به نام «حسن‏بن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام مى‏کشاند و آنگاه خود را امام مفترض‏الطّاعه، یعنى صاحب مقامى که آن روز خلیفه عباسى در آن متمکن بود، معرفى مى‏کند؟! چرا به «على‏بن‏یقطین» که صاحب منصب بلند پایه دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملى تقیه آمیز را فرمان مى‏دهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت مى‏کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا مى‏خواند؟! چگونه و با چه وسیله‏اى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید مى‏آورد و شبکه‏اى که تا چین گسترده است، مى‏سازد؟! چرا «منصور» و «مهدى» و «هارون» و «هادى»، هر کدام در برهه‏اى از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او مى‏بندند؟ و چرا چنان که از برخى روایات دانسته مى‏شود، آن حضرت در برهه‏اى از دوران سى‏وپنج ساله، در اختفا به‌سر برده و در قراى شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفه وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره من از شما پرسید، بگویید او را نمى‏شناسیم و نمى‏دانیم کجاست؟ چرا هارون در سفر حجى، آن حضرت را در حدّ اعلى‏ تجلیل مى‏کند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را مى‏دهد؛ و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وى روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبس‌ها آزاد کرده بود، تعریفى از فدک مى‏کند که بر همة کشور وسیع اسلامى منطبق است؛ تا آن‌جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض مى‏گوید: پس برخیز و در جاى من بنشین! و چرا رفتار همان خلیفة ملایم، پس از چند سال، چندان خشن مى‏شود که آن حضرت را به زندانى سخت مى‏افکند و پس از سال‌ها حبس، حتّى تحمل وجود زندانى او را نیز بر خود دشوار مى‏یابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید مى‏کند؟! اینها و صدها حادثه توجه برانگیز و پرمعنا و در عین حال ظاهراً بى‏ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگى موسى‏بن‏جعفر(ع) هنگامى معنا مى‏شود و ربط مى‏یابد که ما آن رشتة مستمرى را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظة شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه ائمه(ع) است که در تمام دوران دویست و پنجاه ساله و در شکل‌هاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً، تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه تصویرى روشن از معرفت اسلامى است؛ ثانیاً، تبیین مسئله امامت و حاکمیت سیاسى در جامعه اسلامى؛ و ثالثاً، تلاش و کوشش براى تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(ص) و همه پیامبران(ع)؛ یعنى اقامة قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنة حکومت و سپردن زمام اداره زندگى به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند.»

و اما، پس از جاری شدن این نکتة دقیق بر لسان مقام معظم رهبری، دوباره بال سکوت بر مجلس گسترده شد. در اینجا چشم من و شاید دوستان دیگر، به دهان اولیاء ارجمند نهاد دوخته شد تا بلکه از این فرصت استفاده کرده و درخواست رهنمود و یا توصیه‌ای خاص از رهبر فرزانه انقلاب خطاب به مجموعه نهاد داشته باشند؛ اما گویا یکی از حضار ـ از اعضای نهاد مرکزـ بیش از همه مترصد فرصت بود تا لذت هم‌سخنی با آقا را نصیب خود کند! در این وقت، او اجازه خواست تا پرسشی را محضر معظم‌له مطرح نماید؛ و آن پرسش در بارة «نسبت تمدن اسلامی و حیات ائمه طاهرین(ع)» بود! که آقا بلافاصله با تبسمی ـ در حالی که استکان چای در دستشان بود ـ خطاب به سائل فرمود: «خب، خودتان برید روش فکر کنید!» که باعث انبساط و خنده حضار شد؛ اما در ادامه چون آن شخص، سئوال خود را به بیانی دیگر پیگیری کرد، و به نوعی ول کن ماجرا نبود، آقا به نکته دقیق دیگری در بارة ائمه(ع) اشاره فرمود:

«ظلم به اهل بیت(ع) یک مسئله دو وجهی است؛ از یک طرف نشان دهنده ستم و تعدّی به ایشان است، و از سوی دیگر نشان دهنده صبر ائمه(ع) می‌باشد؛ که این جلوه زیبای حیات ایشان است، و نباید از این غافل بود؛ چنانکه سید‌بن‌طاووس در مقدمة «لهوف» می‌گوید که اگر امتثال فرمان سُنّت نبوی و کتاب الهی در پوشیدن لباس جزع و مصیبت، هنگام از بین رفتن نشانه‌هاى هدایت و بروز بدعت‌ها نبود، روز شهادت سیدالشهداء(ع) را روز عید و شادی می‌دانستیم و لباس‌های سرور و فرح بر تن می‌کردیم (اشاره به: «وَلَوْلا إِمْتِثالُ أمْرِ السُّنَّةِ وَالْکِتابِ فى لَبْسِ شِعارِ الْجَزَعِ وَالْمُصابِ، لأجْلِ ما طَمَسَ مِنْ أعْلامِ الْهِدایَةِ، وَ اُسِّسَ مِنْ أرْکانِ الْغَوایَةِ، وَ تَاَسُّفا عَلى ما فاتَنا مِنْ تِلْکَ السَّعادَةِ، وَتَلَهُّفاً عَلى اِمْتِثالِ تِلْکَ الشَّهادَةِ، وَإِلّا کُنّا قَدْ لَبِسْنا لِتِلْکَ النِّعْمَةِ الْکُبْرى اَثْوابَ الْمَسَرَّةِ وَالْبُشْرى»)؛ مولوی هم می‌گوید:

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زانک بد مرگیست این خـواب گران

روح سلطانـی ز زندانـی بجسـت

جامه چه درانیم و چون خاییم دست؟

چون که ایشان خسرو دین بوده‌اند

وقـت شـادی شـد چو بشکستنـد بند

سـوی شـادروان دولـت تاختـنـد

کنـده و زنـجـیـر را انـداختـنـد»(مثنوی معنوی،دفتر6)

و سپس آقا از جای برخاستند و با صلوات جمع بدرقه شدند؛ و ما ماندیم و این سخن ابوالعلاء‌المعرّی در وصف سید‌مرتضی(ره):

لَو جئتَهُ لرأیتَ الناس فی رجلٍ

و الدهر فی ساعةٍ و الارض فی دارٍ

اگر نزد او حاضر می‌شدی، همه مردم را در یک مرد، همه دهر را در یک ساعت، و همه زمین را در یک خانه می‌یافتی.

و سلام بر دلدادگان کوی یار

سیدمجتبی مجاهدیان/ www.maarefmags.ir